گویاترین

گویاترین

گویاترین

گویاترین

در پستخانه

در پستخانه

همسر جوان و خوشگل « سلادکوپرتسوف » ، رئیس پستخانه ی شهرمان را چند روز قبل ، به خاک سپردیم.
بعد از پایان مراسم خاکسپاری آن زیبارو ، به پیروی از آداب و سنن پدران و نیاکانمان ، در مجلس یادبودی که به همین مناسبت در ساختمان پستخانه برپا شده بود شرکت کردیم.
هنگامی که بلینی (نوعی نان گرد و نازک که خمیر آن از آرد و شیر و شکر و تخم مرغ تهیه میشود) آوردند ، پیرمردِ زن مرده ، به تلخی زار زد و گفت:

خرید صابون کوسه نرم آر پی,فروش صابون کوسه نرم آر پی,فروشگاه صابون کوسه نرم آر پی,قیمت صابون کوسه نرم آر پی,سفارش صابون کوسه نرم آر پی,سفارش پستی صابون کوسه نرم آر پی,سفارش اینترنتی صابون کوسه نرم آر پی,خرید اینترنتی صابون کوسه نرم آر پی,خرید پستی صابون کوسه نرم آر پی,خرید ارزان صابون کوسه نرم آر پی,خرید آنلاین صابون کوسه نرم آر پی,خرید درب منزل صابون کوسه نرم آر پی,خرید نقدی صابون کوسه نرم آر پی,راهنمای خرید صابون کوسه نرم آر پی,صابون کوسه نرم آر پی اصل, صابون کوسه نرم آر پی اورجینال,صابون کوسه نرم آر پی ارزان,فروش ویژه صابون کوسه نرم آر پی,پست سفارشی صابون کوسه نرم آر پی,پست پیشتاز صابون کوسه نرم آر پی,اطلاعات درباره صابون کوسه نرم آر پی,اطلاعات در مورد صابون کوسه نرم آر پی,مشخصات صابون کوسه نرم آر پی,عکس های صابون کوسه نرم آر پی, تصاویر صابون کوسه نرم آر پی,خریداری صابون کوسه نرم آر پی خرید صابون کوسه نرم آر پی,فروش صابون کوسه نرم آر پی,فروشگاه صابون کوسه نرم آر پی,قیمت صابون کوسه نرم آر پی,سفارش صابون کوسه نرم آر پی,سفارش پستی صابون کوسه نرم آر پی,سفارش اینترنتی صابون کوسه نرم آر پی,خرید اینترنتی صابون کوسه نرم آر پی,خرید پستی صابون کوسه نرم آر پی,خرید ارزان صابون کوسه نرم آر پی,خرید آنلاین صابون کوسه نرم آر پی,خرید درب منزل صابون کوسه نرم آر پی,خرید نقدی صابون کوسه نرم آر پی,راهنمای خرید صابون کوسه نرم آر پی,صابون کوسه نرم آر پی اصل, صابون کوسه نرم آر پی اورجینال,صابون کوسه نرم آر پی ارزان,فروش ویژه صابون کوسه نرم آر پی,پست سفارشی صابون کوسه نرم آر پی,پست پیشتاز صابون کوسه نرم آر پی,اطلاعات درباره صابون کوسه نرم آر پی,اطلاعات در مورد صابون کوسه نرم آر پی,مشخصات صابون کوسه نرم آر پی,عکس های صابون کوسه نرم آر پی, تصاویر صابون کوسه نرم آر پی,خریداری صابون کوسه نرم آر پی سفارش پستی ساعت الیزابت,سفارش اینترنتی ساعت الیزابت,خرید اینترنتی ساعت الیزابت,خرید پستی ساعت الیزابت,خرید ارزان ساعت الیزابت,خرید آنلاین ساعت الیزابت خرید درب منزل ساعت الیزابت,خرید نقدی ساعت الیزابت,راهنمای خرید ساعت الیزابت,ساعت الیزابت اصل, ساعت الیزابت اورجینال,ساعت الیزابت ارزان,فروش ویژه ساعت الیزابت,پست سفارشی ساعت الیزابت,پست پیشتاز ساعت الیزابت,اطلاعات درباره ساعت الیزابت,اطلاعات در مورد ساعت الیزابت,مشخصات ساعت الیزابت,عکس های ساعت الیزابت, تصاویر ساعت الیزابت,خریداری ساعت الیزابت

ــ به این بلینی ها که نگاه میکنم ، یاد زنم می افتم … طفلکی مانند همین بلینی ها ، نرم و گلگون و خوشگل بود … عین بلینی!

تنی چند سر تکان دادند و اظهار نظر کردند که:
ــ از حق نمی شود گذشت ، خانم تان واقعاً خوشگل بود … زنی درجه یک!
ــ بله … آنقدر خوشگل بود که همه از دیدنش مبهوت میشدند … ولی آقایان ، خیال نکنید که او را فقط بخاطر وجاهتش و خلق خوش و ملکوتی اش دوست میداشتم. نه! در دنیایی که ماه بر آن نور می پاشد ، این دو خصلت را زنهای دیگر هم دارند … او را بخاطر خصیصه ی روحی دیگری دوست میداشتم. بله ، خدا رحمتش کند … میدانید: گرچه زنی شوخ طبع و جسور و بذله گو و عشوه گر بود با اینهمه نسبت به من وفادار بود. با آنکه خودم نزدیک است 60 سالم تمام شود ولی زن 20 ساله ام دست از پا خطا نمیکرد! هرگز اتفاق نیفتاد که به شوهر پیرش خیانت کند!
شماس کلیسا که در جمع ما گرم انباشتن شکم خود بود با سرفه ای و لندلندی خوش آهنگ ، ابراز شک کرد. سلادکوپرتسوف رو کرد به او و پرسید:
ــ پس شما حرفهای مرا باور نمی کنید ؟
شماس ، با احساس شرمساری جواب داد:
ــ نه اینکه باور نکنم ولی … این روزها زنهای جوان خیلی … سر به هوا و … فرنگی مآب شده اند … رانده وو و سس فرانسوی و … از همین حرفها …
ــ شما شک میکنید اما من ثابت میکنم! من با توسل به انواع شیوه های به اصطلاح استراتژیکی ، حس وفاداری زنم را مانند استحکامات نظامی ، تقویت میکردم. با رفتاری که من دارم و با توجه به حیله هایی که به کار می بردم ، محال بود بتواند به نحوی ، به من خیانت کند. بله آقایان ، نیرنگ به کار میزدم تا بستر زناشویی ام از دست نرود. میدانید ، کلماتی بلدم که به اسم شب می مانند. کافیست آنها را بر زبان بیاورم تا سرم را با خیال راحت روی بالش بگذارم و تخت بخوابم …
ــ منظورتان کدام کلمات است ؟
ــ کلمات خیلی ساده. می دانید ، در سطح شهر ، شایعه پراکنی های سوء میکردم. البته شما از این شایعات اطلاع کامل دارید ؛ مثلاً به هر کسی میرسیدم میگفتم: « زنم آلنا ، با ایوان آلکس ییچ زالیخواتسکی ، یعنی با رئیس شهربانی مان روی هم ریخته و مترسش شده » همین مختصر و مفید ، خیالم را تخت میکرد. بعد از چنین شایعه ای ، مرد میخواستم جرأت کند و به آلنا چپ نگاه کند. در سرتاسر شهرمان یکی را نشانم بدهید که از خشم زالیخواتسکی وحشت نداشته باشد. مردها همین که با زنم روبرو میشدند ، با عجله از او فاصله میگرفتند تا مبادا خشم رئیس شهربانی را برانگیزند. ها ــ ها ــ ها! آخر هر که با این لعبت سبیل کلفت در افتاد ، ور افتاد! تا چشم بهم بزنی ، پنج تا پرونده برای آدم ، چاق میکند. مثلاً بلد است اسم گربه ی کسی را بگذارد: « چارپای سرگردان در کوچه » و تحت همین عنوان ، پرونده ای علیه صاحب گربه درست کند.
همه مان شگفت زده و انگشت به دهان ، پرسیدیم:
ــ پس زنتان مترس زالیخواتسکی نبود ؟!!
ــ نه. این همان حیله ای ست که صحبتش را میکردم … ها ــ ها ــ ها! این همان کلاه گشادی ست که سر شما جوانها میگذاشتم!
حدود سه دقیقه در سکوت مطلق گذشت. نشسته بودیم و مهر سکوت بر لب داشتیم. از کلاه گشادی که این پیر خیکی و دماغ گنده ، سرمان گذاشته بود ، دلخور و شرمنده بودیم. سرانجام ، شماس ، دهان گشود و لندلندکنان گفت:
ــ خدا اگر بخواهد ، باز هم زن می گیری!


آنتوان چخوف

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.