گویاترین

گویاترین

گویاترین

گویاترین

اشعار حافظ



اشعار حافظ


ساقی به نور باده برافروز جام ما

مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما


اشعار حافظ


ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم

ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما


اشعار حافظ


هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما


اشعار حافظ


چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما


اشعار حافظ


ای باد اگر به گلشن احباب بگذری

زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما


اشعار حافظ


گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری

خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما


اشعار حافظ


مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما


اشعار حافظ


ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما


اشعار حافظ


حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان

باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما


اشعار حافظ


دریای اخضر فلک و کشتی هلال

هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

اشعار حافظ

اشعار حافظ

اشعار حافظ


اشعار حافظ


خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست


اشعار حافظ


مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند

زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست


اشعار حافظ


ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود

نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست


اشعار حافظ


مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد

ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست


اشعار حافظ


چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن

که عهد با سر زلف گره گشای تو بست


اشعار حافظ


تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال

خطا نگر که دل امید در وفای تو بست


اشعار حافظ


ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت

به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

اشعار حافظ

اشعار حافظ

اشعار حافظ


اشعار حافظ


چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست


اشعار حافظ


سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست


اشعار حافظ


در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست


اشعار حافظ


دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب

بنال هان که از این پرده کار ما به نواست


اشعار حافظ


مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست


اشعار حافظ


نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من

خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست


اشعار حافظ


چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم

گرم به باده بشویید حق به دست شماست


اشعار حافظ


از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست


اشعار حافظ


چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست


اشعار حافظ


ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند

فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

اشعار حافظ

اشعار حافظ