گویاترین

گویاترین

گویاترین

گویاترین

اشعار شهریار


اشعار شهریار


با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد

با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد


اشعار شهریار


از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است

من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد


اشعار شهریار


دارد متاع عفت از چار سو خریدار

بازار خودفروشی این چار سو ندارد


اشعار شهریار


جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم

رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد


اشعار شهریار


گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب

عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد


اشعار شهریار


خورشید روی من چون رخساره برفروزد

رخ برفروختن را خورشید رو ندارد


اشعار شهریار


سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن

هر چند رخنهٔ دل تاب رفو ندارد


اشعار شهریار


او صبر خواهد از من بختی که من ندارم

من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد


اشعار شهریار


با شهریار بی دل ساقی به سرگرانی است

چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد

اشعار شهریار

اشعار شهریار

اشعار شهریار


اشعار شهریار


شباب عمر عجب با شتاب می گذرد

بدین شتاب خدایا شباب می گذرد


اشعار شهریار


شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی

شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد


اشعار شهریار


به چشم خود گذر عمر خویش می بینم

نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد


اشعار شهریار


به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه

که ابر از جلو آفتاب می گذرد


اشعار شهریار


خراب گردش آن چشم جاودان مستم

که دور جام جهان خراب می گذرد


اشعار شهریار


به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی

که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد


اشعار شهریار


به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما

چو گندمی است که از آسیاب می گذرد


اشعار شهریار


کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست

که روزگار چو تیر شهاب می گذرد

اشعارشهریار

اشعار شهریار

شعر و اشعار شهریار


شعر و اشعار شهریار


هیچ آفریده ئی به جمال فریده نیست

این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست


شعر و اشعار شهریار


آن سروناز هم که به باغ ارم در است

فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست


شعر و اشعار شهریار


نرگس دریده چشم به دیدار او ولی

دیدار آفتاب به چشم دریده نیست


شعر و اشعار شهریار


در بزم او که خفته فرو پلک چشمها

غیر از دل تپیده و رنگ پریده نیست


شعر و اشعار شهریار


هر آهوئی به هر چمنی می چرد ولی

آن آهوئی که در چمن او چریده نیست


شعر و اشعار شهریار


زلفش بریده رشته پیوند دل ولی

خود رشته ای که دل دمی از وی بریده نیست


شعر و اشعار شهریار


از شهریار غیر گناه مجردی

یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست

اشعار شهریار

شعر و اشعار شهریار

شعر گل پشت و رو ندارد از استاد شهریار

اشعار زیبای استاد شهریار - شعرهای شهریار تبریزی - محمد حسین تبریزی

شعر گل پشت و رو ندارد از استاد شهریار , گل پشت و رو ندارد شهریار

با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد

با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد

از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است

من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد

دارد متاع عفت از چار سو خریدار

بازار خودفروشی این چار سو ندارد

جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم

رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد

گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب

عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد

خورشید روی من چون رخساره برفروزد

رخ برفروختن را خورشید رو ندارد

سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن

هر چند رخنهٔ دل تاب رفو ندارد

او صبر خواهد از من بختی که من ندارم

من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد

با شهریار بی دل ساقی به سرگرانی است

چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد