گویاترین

گویاترین

گویاترین

گویاترین

اشعار فروغ فرخزاد


اشعار فروغ فرخزاد


دست زیبائی دری را می گشاید نرم

می دود در کوچه برق چشم تبداری


اشعار فروغ فرخزاد


کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد

بانگ پای رهروی از پشت دیواری


اشعار فروغ فرخزاد


باد از ره می رسد عریان و عطر آلود

خیس، باران می کشد تن بر تن دهلیز


اشعار فروغ فرخزاد


در سکوت خانه می پیچد نفس هاشان

ناله های شوقشان لرزان و وهم انگیز


اشعار فروغ فرخزاد


چشم ها در ظلمت شب خیره بر راهست

جوی می نالد که «آیا کیست دلدارش؟»


اشعار فروغ فرخزاد


شاخه ها نجوا کنان در گوش یکدیگر

«ای دریغا … در کنارش نیست دلدارش»


اشعار فروغ فرخزاد


کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد

بانگ پای رهروی از پشت دیوار


اشعار فروغ فرخزاد


می خزد در آسمان خاطری غمگین

نرم نرمک ابر دودآلود پنداری

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد


اشعار فروغ فرخزاد


آتشی بود و فسرد

رشته ای بود و گسست


اشعار فروغ فرخزاد


دل چو از بند تو رست

جام جادوئی اندوه شکست


اشعار فروغ فرخزاد


آمدم تا بتو آویزم

لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی


اشعار فروغ فرخزاد


لیک دیدم که تو به چهره امیدم

خنده مرگی


اشعار فروغ فرخزاد


وه چه شیرینست

بر سر گور تو ای عشق نیازآلود


اشعار فروغ فرخزاد


پای کوبیدن

وه چه شیرینست


اشعار فروغ فرخزاد


از تو ای بوسه سوزنده مرگ آور

چشم پوشیدن


اشعار فروغ فرخزاد


وه چه شیرینست

از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن


اشعار فروغ فرخزاد


در بروی غم دل بستن

که بهشت اینجاست


اشعار فروغ فرخزاد


بخدا سایه ابر و لب کشت اینجاست

تو همان به که نیندیشی


اشعار فروغ فرخزاد


بمن و درد روانسوزم

که من از درد نیاسایم

که من از شعله نیفروزم

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد


اشعار فروغ فرخزاد


شادم که در شرار تو می سوزم

شادم که در خیال تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز اینسان

در عشق بی زوال تو می گریم


اشعار فروغ فرخزاد


پنداشتی که چون ز تو بگسستم

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش

بر جان من شراره دیگر نیست


اشعار فروغ فرخزاد


شب ها چو در کناره نخلستان

کارون ز رنج خود به خروش آید

فریادهای حسرت من گوئی

از موج های خسته به گوش آید


اشعار فروغ فرخزاد


شب لحظه ای بساحل او بنشین

تا رنج آشکار مرا بینی

شب لحظه ای به سایه خود بنگر

تا روح بی قرار مرا بینی


اشعار فروغ فرخزاد


من با لبان سرد نسیم صبح

سر می کنم ترانه برای تو

من آن ستاره ام که درخشانم

هر شب در آسمان سرای تو

غم نیست گر کشیده حصاری سخت


اشعار فروغ فرخزاد


اشعار فروغ فرخزاد