بی جوک نخند همیشه
مردم روستایی بودن که خیلی خوشحال و خندان بودند این مردم بدون جوک خوشحال بودن
و با شنیدن جوک تا مرز ذوق مرگ هم می رفتن و در کل آدم های عتیقه ای بودن این مردم
در مزارع خود برنج می کاشتند و از جوانه گندم صابونی درست می کردند به بنام صابون اسید کوجیک
به قیمت های مختلفی می فروختند و خرج و مخارج خود را به دست می اوردند و
کسانی هم بودند در روسنتاهای دیگر که چای سبز تیما می کاشتند و با فروش آن ثروت خوبی
برای خود تهیه کرده بودند ضمن اینکه با نوشیدن چای سبز استرسی نداشتند و با راهزن ها
به خوبی مبارزه می کردند و جوک خفن برای هم تعریف می کردند که خیلی جالب بود براشون
و خوشحالی خاصی می کردند و می پریدن بالا و پایین و دنیا براشون یه مشت خاک بود اکثر
این مردم از جوک بی ادبی بدشون می اومد و کسی که جوک های بی ادبی تعریف می کرد رو
دوست نداشتن و تحویلشون نمی گرفتن و این بود که مردم خوبی شده بودند و راهزن ها نتونستند
ازشون چیزی بدزند و مرافه باهاشون کنن