اشعار عاشقانه و اس های عاشقونه
نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم . . .
دختر :من حسودیم میشه…. موقعی که دخترا بهت نگاه میکنن!
پسر :حسودی نکن عزیزم
دختر :چرا؟!
پسر :چون تو چیزی داری که اونا ندارن!
دختر :چی؟
پسر :♥ قلبم ♥
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس . . .
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی!
فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری!
تموم که شد بغلش کنی و اروم. در گوشش بگی
با من نجنگ ، من دوست دارم . . .
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
خدایا من به کدامین دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگم . . .
نگذار هرکسی از راه رسید با ساز دلت تمرین نوازندگی کند . . .
پیش از “تو” چیزی نبود
بعد از “تو” چیزی نیست
با “تو” اما …
یکباره بهانه
ای به سر خواهم کرد
تن پوش غم از قلب به در خواهم کرد
بر شوق رسیدن تو دل خواهم داد
هم دوش هوای تو سفر خواهم کرد . . .
به سلامتی پدر بزرگا که یه بار هم خوجگل، جوجو، عسیسم نگفتن
ولی با زنشون ۵۰ سال عاشقانه زندگی کردن . . .
جای خالیت را انقدر با چشمانم آب میدهم که باز کنارم سبز شوی . . .
اشعار عاشقانه و اس های عاشقونه